!…سه نقطه های دل لیمو...!

اینا که دیگه نمیشه بهشون گفت دوست 

اوم داشتم این پستو می خوندم و فکر ی کردم که من اصلا کسی رو دور نگه نمی دارم مستقیما میره تو ریسایکل بین عزیزم :))) و اینه یهو چشمم افتاد به بیو وبت که نوشتی مرا بخوان و برایم بنویس ... حس نایسی بهم داد ... اوم یاد نامه نوشتن افتادم ... اگه از یه ناشناس نامه به دستت برسه ... کسی که هی برات بنویسه، چه حسی میدار؟! چکار می کنی؟ توام براش می نویسی؟از چی؟

و دانشگاه مالامال از این دست آدمها...

نبینم دلت پر باشه !!

نقد صحیح و ب جایی بود رفیق 

عالی بود لیمو

میگه که: فاصله تان را با آدمهای حفظ کنید! از یک جایی به بعد تاوان نداشته هایشان را از بودن با شما میگیرند!

شاید خیلی بد باشه ولی من کلاً رفیق صمیمی ندارم، رفیق صمیمی شدم اما کسی برام صمیمی نشد، شاید هم من نخواستم، شاید هم ترسیدم که دشمنم بشه. نمی دونم :)

والا چی بگم