!…سه نقطه های دل لیمو...!

عجله نکن ! زندگی همین روزاست !

4.من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا آن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیا

این روزها یک کتاب به نام "عشقه" از خانم مهرنوش صفایی رو دارم میخونم , صرفا برای رفع خستگی و تنوع!!

فووووق العاده مجذوب داستان شدم چون مثل بقیه رمانها تکراری و بی مفهوم نیست.خیلی ازش خوشم میاد! دوست داشتید بخونید!

اما خب علاوه بر این تنوع و شادی که بهم داده یک عیب بزرگ هم داشت؛ ساعت مطالعه روزانه ام رو به ۳ یا ۴ ساعت در روز کاهش داد! 

هی عذاب وجدان میگیرم میگم ولش کن نخون , اما بعد دوباره میگم برای یک شروع پرانرژی تر از مهر به این تنوع نیاز دارم!

خب مشخصه که این چند روز رو از خودم راضی نباشم دیگه"لیموی سخت گیر!"


امروز باز خاله جان داشت با حرفهاش اعصاب مادرم رو خورد میکرد , رفتم گفتم گوشی رو بده لطفا. نداد! دوباره ده دقیقه بعد گفتم گوشی رو بده کارش دارم! بازم گفت صبر کن! ایندفعه طاقت نیاوردم صدامو یکم محکمتر و بلندتر(یه کوچولو!)کردم و گوشی رو گرفتم ...تا زبون باز کردم یهو زدم زیر گریه!!!!!   برگشتم به مامانم نگاه کردم و گفتم وای از دست شما

خودمو کنترل کردم و خیلی از حقایق رو گفتم,تمام مدت خاله ام سکوت کرده بود و یا منو تایید میکرد .تهش هم گفتم لطفا دفعه بعدی که تماس گرفتید فقط احوالپرسی باشه , من درس دارم و نمیتونم مادرمو بهم ریخته ببینم.قصد بی احترامی هم نداشتم,خدانگهدار!!

حرفهام منطقی بود و ناراحت نشد/مسلمه

هنوز از اون گریه اول کارم متعجبم, از ضعف لیموی تلخ بدم اومد...نباید پیش بیاد

_من عاشق میوه هستم!همه میوه ها! اما علاقه شدیدی که به سیب دارم از اونجایی مشهوده که روزانه حداقل ۴تا سیب میخورم! 

خواهرم میگه اسمتو باید بذارن سیب! گفتم من لیمو هستم:)) 

وقتی وبمو ساختم اسم سیب هی تو فکرم میچرخید اما چون بودن دوستهایی که اسمشون سیب باشه منصرف شدم!

کسی هست منو راهنمایی کنه چطور میشه برای وب بیان اهنگ گذاشت؟!

طعم اخرشب:لیموشیرین تازه :)


سلام عزیزم
راستی ابجی من نمیدونم چی صدات کنم...لیمو عایا؟؟
اخی عزیزم گریه چرا تو باید الان خیلی مواظب خودت باشی ادمی که کنکور داره خودش به اندازه کافی استرس و نگرانی داره
سیب ادمو لاغر میکنه زیاد نخور...به اندازه....
فدا مدااااااااااااااااااااات
سلام عزیزم
اره لیمو:)))
چشم چشم
دوست عزیز دنبال شدید لطفا دنبال کنید :)))
ممنون
چشم!
من از پست ها فهمیدم گویا کنکوری هستید یا به هر حال دارید درس میخونید..به هر حال قدر لحظه هاتون رو بدونید که تکرار نشدنی اند..
درباره اسمتون بگم من سال دوم کنکورم هر روز صبح یه لیمو ترش تازه رو میچکوندم تو یه لیوان با آبجوش و عسل میخوردم...خیلی خوشمزه بود.. و عاشق اون بوی لیمو ترش بودم.. ولی الان اسمم سیبه شما هم گویا از سیب خوشتون میاد ولی اسمتون لیموعه!! اگر خواستید بیایید اسم ها عوض!!
بله من امسال در مقطع پیش دانشگاهی هستم و دارم برای کنکور اماده میشم
چشم قدرشونو میدونم,ممنونم از لطفتون
وااااقعا؟!! اتفاقا من منظورم از سیب خودشخص شما بودید :)))
من این ترکیبی که فرمودید رو غروب های زمستون استفاده میکنم,دلچسبه:)
جدی میگید دیگه؟!!
لیمو شیرین ؟ خب نمیشد از اون لیمو ترش بزرگ زردا باشه ؟ :-)))) من لیمو شیرین دوست ندارم خب :-))))
+سخت گیر باش اتفاقا :-|  
منم سال اول کنکورم هفته آخر شهریور استراحت کردم ،مسافرت رفتم 
سال دوم از 1 شهریور شروع کردم ، استراحت نداشتم، ولی بدجوری مریض شدم 
بعدشم بابا بزرگ فوت شد عملا بازم هیچی نخوندم ، هی خاطرات کنکورم زنده میشه واسم وقتی وبتو میخونم :-)
در مورد آهنگ گذاشتن چیزی نمیدونم 
وقتی ترش شدم خبرت میکنم :)))
الهی ..عزیزم...حالا خوبه که خاطرات مرور میشن واست؟
خدارحمتشون کنه
انشالله که نتیجه دلخواهتو بگیری
سلام لیمو عزیز
دقیقا درکت میکنم عزیزم ، نمیدونم خالتون چه صحبتی داشتن با مادرتون ولی اینطور صحبتها هست و بنظرم بعضی وقتها مادرها به صحبت نیاز دارند حتی اگه بحثی ناراحت کنندست ، در واقع با بیانش درد و دل کردن و راحتتر خواهند بود💐
برای همین بنظرم مراقب مادرتون باش لیمو عزیز و اینکارت هم خوب بود عزیزم ولی به خود مامانتون میگفتی بهتره که بحث تموم بشه فکرکنم بهتر هست عزیزم ، خیلی وقتها هم ما نمیتونیم اطرافمون را کنترل نماییم و کاری انجام دهیم حالا هر موقعیتی که باشه عزیزم و هر اتفاقاتی که هست تو باید مراقب خودتم باشی عزیزم و نگذار که هیچ اتفاقی مانع از پیشروی بهتر و درس خواندنت شود عزیزم و خودت خیال خودت رو راحت کن و آرامشت رو حفظ نما و به خودت بگو خودم هستم و خدا این بهترین تیم جهان‌هست و تنها قدرت و راه در جهان ، و با قدرت و اشتیاق درسهارو بخون عزیزم 💐
موفقیتت الان خیلی مهمه عزیزم ، موفق باشی لیمو جانم ان شاء الله🌹
سلام عزیزم
مادر من خیلی از خودگذشتگی داره و با اینکه قبلا بارها به خودش گفته بودم اما نمیتونه رک بهشون بگه که نمیخواد بحثی در این موارد داشته باشم,منم مجبور شدم اقدام کنم
ممنونم ازت اروشاجان لطف داری
چشم تلاشمو میکنم
یه بنده خدای وبلاگی رو می شناختم که از دست زن داداشش عاصی شده بود. زنگ می زد و باهاش درد دل می کرد و از شوهرش که می شد برادر این خانوم بینوا گلایه می کرد. این خانوم هم مشکل قلبی و فشار خون و اینا داشت. همیشه بعد هر تماس حالش بد می شد. ولی روش نمی شد بگه نمی خوام بشنوم. باباخره هر جور بود گفت و خلاص شد. نمی دونم ماجرای مادر و خاله ت چی بوده. ولی خوشم اومد که اقتدار نشون دادی برای حفاظت از اعصاب خانواده ت.
چه داستانی,بیچاره بیمار هم که بوده
اره دیگه لازمه:-)
منم میخوام از مهر شروع کنم درس خوندن رو!! پس بذا توی این وقت باقی مونده یه رمان بخونم جون بگیرم!! :D
نههههههه خوب کاری کردی سیب نذاشتی! من یه دوست دارم "سیب سبز ملقب به گرین اپل" اونوقت تورو با اون اشتباه میگرفتم و هردوتونو با هم میخوردم رژیمم بهم میخورد!! خخخخخخ
میخوای عشقه رو بخونی زهرا؟
اره دیگه منم همون اقای سیب رو میشناختم که نذاشتم :-))
لیمو خوبه لاغر میکنه :-)))
آره دیگه! از اونجایی که چشم دیدن ندارم، نتونستم تحمل کنم که یه لیمو اونو خونهد باشه و من نخونمش!! حححححححح
عجججججب :))
دست شما درد نکنه :)))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
آرشیو مطالب
پیوندهای روزانه
Designed By Erfan Powered by Bayan